هم من هم داداش

نمی دانم چه می خواهم بگویم فقط دانم که می خواهم بگویم

هم من هم داداش

نمی دانم چه می خواهم بگویم فقط دانم که می خواهم بگویم

همیشه آواز خوندن برام آسون تر از حرف زدن بوده ، الان که می خوام بنویسم می بینم که شعر گفتن برام ازحرف زدن راحت تره ، البته شعر که چه عرض کنم . از بچگیمم توی انشا و قبل از اون تو جمله سازی مشکل داشتم . اینارو گفتم که بدونید همینه که هست .  

پس فعلن شعر می گم . 

 

دلی پر درد و دردی دردآور 

ولیکن می زنم لبخند خواهر - در پرانتز یا برادر - 

 

سری پر شور و شوری شور و شیرین 

گهی شادم گهی دلخون و غمگین 

 

گهی از شدت شادی غمینم 

گهی در غم بسی شادی ببینم 

 

گهی از خوبی خود شرمسارم 

گهی سوهان روحم ، کرم دارم 

 

گهی بیخود بخندم بر زمانه 

گهی گند و عنق آیم به خانه 

 

گهی رندم گهی دیوانه گه مست 

گهی عابد ولی پیمانه در دست 

 

خلاصه هرچه هستم من همینم 

یه رنگم صادقم صافم حمیدم 

 

نوشته شده توسط داداش  

 

 

 

  

نظرات 8 + ارسال نظر
لنا سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 06:34 ب.ظ http://1lahzeh.blogsky.com

شعر جالبی بود ساده و روون به خصوص بیت ۶/موفق باشید

مرسی لطف دارین

عیسی پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 11:09 ب.ظ http://epiran.blogfa.com/

شعر روان و خوبی بود
سادگی ازش معلومه
جای استفاده از واژه ها رو خوب می دونی
تبریک می گم

مرسی عزیز لطف داری

وصال دوشنبه 23 آذر 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

هیچ شعری نمی تونه تو رو توصیف کنه...فقط کسانی که اطرافت هستن میدونن چه آدمه....هستی

حالا جلو مردم ضایع بازی درنیار بعدن با هم صحبت می کنیم
اما با قسمت اول حرفت خیلی موافقم

نایاب چهارشنبه 25 آذر 1388 ساعت 12:49 ب.ظ

یه رنگی صادقی صافی حمیدی؟؟؟؟؟؟
عجب دنیایی به خدا
احساس می کنم این بیت یجا شنیدم؟؟؟؟؟؟
حالا ناراحت نشو.یک شعرم من واست می گم:

تو بودی ای حمید همرزم بنده
در این دیر خراب مانند بنده
بگفتی و بخندیدیو رفتی
نگفتی کی شود حمال بنده؟؟؟!!!

وای ببین کی اینجاست
سلام آقامحمد با ارادت
دارم زور می زنم جوابتو با شعر بدم اما فعلن نمی یاد
میدونی که نمی یاد نمی یاد وقتی میاد بند نمی یاد

نایاب چهارشنبه 25 آذر 1388 ساعت 01:09 ب.ظ

عجب رسمی شده رسم زمونه
حمید رفته شده شاعر تو خونه
بگوفته شعر از نوع سیاسی !!!!!
نخوند درساشو مثل ریاضی

عجب رسمی شده رسم زمونه
حمید واسه خودش شعری سروده
بگفته صادقم صافم حمیدم!!!۱
نمی دانه که من هم مچ بگیرم

عجب رسمی شده رسم زمونه
رفیق من یه دفعه شعر می خونه
سه دفعه شعر می گوید برایم
منم خواهم که از او کم نیارم
جوابش را دهم در یک سه بیتی
نثارش می کنم بر هرچه قرتی:
محمد شعر گفتن را رها کن
فقط بنشین و شعر من نگاه کن
برو در گوشه ای آواز سر ده
فقط آنجا نباشد شی زنده
که گر او بشنود صوت جمیلت
همانجا از برای تو بمیرد!!!!!!!!!!!

نایاب چهارشنبه 25 آذر 1388 ساعت 01:21 ب.ظ

حمیدیو حمیدیو حمیدی
تو در شعر و وفا هم بی نظیری
تو بودی واسه من اند رفاقت
شریک شادیو غم های بی وقت
تو بودی واسه من یار قدیمی
تو این تیم زمونه بی رقیبی
حمیدیو حمیدیو حمیدی
تو در جنگ زمونه همچو شیری
ولی افسوس که دلغمینی
غمت را می شناسم ای صمیمی

محمد شعر گفتن را رها کن
برو تنها دعا بر جان ما کن
که گر در روزگاران گذشته
نمی خواندیم شعرت بهر خنده
تو خود اشعار خود را هم نخواندی
ولو از بهر خندیدن به بنده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 10:34 ق.ظ

به یاد روزهای آشنایی
بخونم من برایت ای قناری
به یاد شعرهای اتوبوسی
بگویم من بهت خیلی ملوسی
به یاد مسخره بازی تو یونی
سرودم شعر برات ای یار جونی
به یاد آن فری آن مرد کی من(کی من نام جزیره است و لقب یکی از دوستان)
که هستش با تو اونم یاور من
به یاد روزهای رفته بر باد
به یاد شعر های رفته از یاد
به یاد عشق های بی بهانه
به یاد رفتن هر روز به خانه
خداحافظ خداحافظ حمیدم
که من هم مثه تو یک نارفیقم

اون دوبیتی قبلیتو هر کار کردم نتونستم هضم کنم و پاکش کردم لعنتی قابل هضمم نبود آخه
اما این شعرت واقعا ً احساساتمو برانگیخت
می دونی که من خیلی آدم احساساتی ای هستم!!!!!!!!!!
ولی در کل
بگفتم شعر گفتن را رها کن
نگفتم من برو خود را رها کن
رها کردی خودت در شعر پیشین
نمودم پاک آن را یار دیرین

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 10:23 ق.ظ

تو آن هستی که شعرم پاک کردی
مرا در ذهن خود انکار کردی
تو آن هستی که با من جنگ داری
دلی پرددرد و درد سر داری
تو آن هستی که دائم در ستیزی
هی گه می خوری فلفل میریزی(تو غذارو میگم)
توآن هستی که در پیشم خموشی
ولی در پشت من چون گربه موشی
تو آن هستی که با من کل داری
در این درگه هزاران رنگ داری
تو آن هستی که ذهنت هم خرابه
حدیث عشق بر تو گفتن هم حرامه
تو آن هستی که هیچ از شعر ندانی
ولیکن ادعا داری که دانی
تو آن هستی که شعرم پاره کردی
مرا در ذهن خود بی چاره کردی
به صد افسوس که شعر بر تو گفتن
چو یاسینست و از خر نه شنفتن



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد