دوباره باز یک هفته سرآمد
حساب کار من با دفتر آمد
دوباره درس ، دانشگاه ، تمرین
دوباره می روم من سوی قزوین
دوباره شعر می گویم در این راه
دوباره سر دهم آواز گهگاه
دوباره شوق دانش در دلم نیست
دوباره من ندارم نمره بیست
دوباره خسته ام از هرچه ارشاد
دوباره می زنم خنده بر استاد
دوباره بحث های بچه گانه
دوباره امتحان های سه گانه *
دوباره یک عدد پایان کار است
تمام ترم را پایان همان است
دوباره این قلم از دستم افتاد
و من دولا شدم ای داد بیداد!!! **
دوباره امتحان دارم من امروز
دوباره سوز خیزد از دلم سوز
دوباره هم ارائه هم مقاله
دوباره از من انکار و بهانه
دوباره غرق در اشعار بودم
که موضوعی به هم زد تاروپودم
همان چیزی که هرکس را دچار است
دوباره باز هنگام شکار است
* امتحان پایان ترم ، تمرین ، پروژه
**اشاره دارد به داستان های قدیمی درباره بند کفش و افتادن سکه و ... در قزوین
"داداش"
1389/3/6
آخی این شعره بود می گفتی اصلا بی ادبی نداره؟
یعنی می خوای بگی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و دوباره تحمل همکارها.....
آخ گفتی