هم من هم داداش

نمی دانم چه می خواهم بگویم فقط دانم که می خواهم بگویم

هم من هم داداش

نمی دانم چه می خواهم بگویم فقط دانم که می خواهم بگویم

دوباره باز یک هفته سرآمد 

حساب کار من با دفتر آمد 

دوباره درس ، دانشگاه ، تمرین 

دوباره می روم من سوی قزوین 

دوباره شعر می گویم در این راه 

دوباره سر دهم آواز گهگاه 

دوباره شوق دانش در دلم نیست 

دوباره من ندارم نمره بیست 

دوباره خسته ام از هرچه ارشاد 

دوباره می زنم خنده بر استاد 

دوباره بحث های بچه گانه 

دوباره امتحان های سه گانه * 

دوباره یک عدد پایان کار است  

تمام ترم را پایان همان است 

دوباره این قلم از دستم افتاد 

و من دولا شدم ای داد بیداد!!! ** 

دوباره امتحان دارم من امروز 

دوباره سوز خیزد از دلم سوز 

دوباره هم ارائه هم مقاله  

دوباره از من انکار و بهانه 

دوباره غرق در اشعار بودم  

که موضوعی به هم زد تاروپودم 

همان چیزی که هرکس را دچار است  

دوباره باز هنگام شکار است 

 

* امتحان پایان ترم ، تمرین ، پروژه 

**اشاره دارد به داستان های قدیمی درباره بند کفش و افتادن سکه و ... در قزوین

 

"داداش" 

1389/3/6

نظرات 4 + ارسال نظر
وصال شنبه 8 خرداد 1389 ساعت 12:23 ب.ظ

آخی این شعره بود می گفتی اصلا بی ادبی نداره؟

یعنی می خوای بگی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آتیشپاره چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 02:04 ق.ظ http://1366-1-31.blogfa.com

عیسی چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 07:33 ب.ظ http://epiran.blogfa.com/

گلمهر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 04:44 ب.ظ

و دوباره تحمل همکارها.....

آخ گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد